[[PART16]]
ویو جیمین:
با شنیدن اسمش به سرعت دویدم
نباید میزاشتم حتی دستش به ا.ت بخوره
با رسیدنم به ماشین تازه حواسم به ا.ت جمع شد به طرفش برگشتم ولی خبری نبود
واییی نهههه من چرا ا.ت رو یادم رفت با سرعت به طرف جایی که بودیم رفتم
.....
وقتی همه جارو گشتم و خبری از ا.ت نبود روانی شده بودم
.........
ا.ت:
با سردرد چشمام و باز کردم
در کال تعجب روی تخت نرمی بودم
معمولا وقتی یه آدم و میدزدن توی سیاهچاله میندازن
ولی اینجا کجاس هیچ نوری نبود
انگار واقعا یه سیاهچاله بود که توش یه تخت نرم گزاشته بودن
بلند شدم و به طرف در رفتم از بیرون صداهای آدما می اومدن
حتما اونا محافظام بودن
دستگیره در و کشیدم ولی کار نکرد
^: اوه انگار بلند شده
صدامو نازک کردم و با نهایت ضعیفی حرف زدم
ا.ت: ب.....ببخشید....... ولی من....... آخخخخ
با شنیدن باز شدن قفل در خودمو پهن زمین کردم
∆: الان چه غلطی کنیم چرا این اینجوری شد!!؟
^: من چه بدونم حتما رئیس پوستمونو میکنه
وقتی بهم نزدیک شدن
به سرعت بلند شدم و از زیر پاهاشون در رفتم و در و روشون قفل کردم
^∆: هی باز کن باز کننننن پوستمونو میکنن باز کنیدددد
ا.ت: هاها ببخشید ولی منم نمی خوام اینجا بمونم
با سرعت به طرف بیرون دوییدم اینجا کجاس !! جنگله؟!!
با شنیدن صدای پا پشت یه درخت قایم شدم
چون جسمم کوچیک بود پس نمیتونستن به راحتی ببیننم
دو تا مردی که محافظم بودن رو از اونجا در آوردن
&: کجاس؟(سرد و محکم)
^: آقا به خدا ما فکر فقط یه چیزی شده و .......
مرد با پا به کلش زد و باعث شد حرفش نیمه بمونه
همون مردی بود که منو بیهوش کرده بود
...............
به پست قبلی نگاه کنید و دقت کنید بروبچ.....
با شنیدن اسمش به سرعت دویدم
نباید میزاشتم حتی دستش به ا.ت بخوره
با رسیدنم به ماشین تازه حواسم به ا.ت جمع شد به طرفش برگشتم ولی خبری نبود
واییی نهههه من چرا ا.ت رو یادم رفت با سرعت به طرف جایی که بودیم رفتم
.....
وقتی همه جارو گشتم و خبری از ا.ت نبود روانی شده بودم
.........
ا.ت:
با سردرد چشمام و باز کردم
در کال تعجب روی تخت نرمی بودم
معمولا وقتی یه آدم و میدزدن توی سیاهچاله میندازن
ولی اینجا کجاس هیچ نوری نبود
انگار واقعا یه سیاهچاله بود که توش یه تخت نرم گزاشته بودن
بلند شدم و به طرف در رفتم از بیرون صداهای آدما می اومدن
حتما اونا محافظام بودن
دستگیره در و کشیدم ولی کار نکرد
^: اوه انگار بلند شده
صدامو نازک کردم و با نهایت ضعیفی حرف زدم
ا.ت: ب.....ببخشید....... ولی من....... آخخخخ
با شنیدن باز شدن قفل در خودمو پهن زمین کردم
∆: الان چه غلطی کنیم چرا این اینجوری شد!!؟
^: من چه بدونم حتما رئیس پوستمونو میکنه
وقتی بهم نزدیک شدن
به سرعت بلند شدم و از زیر پاهاشون در رفتم و در و روشون قفل کردم
^∆: هی باز کن باز کننننن پوستمونو میکنن باز کنیدددد
ا.ت: هاها ببخشید ولی منم نمی خوام اینجا بمونم
با سرعت به طرف بیرون دوییدم اینجا کجاس !! جنگله؟!!
با شنیدن صدای پا پشت یه درخت قایم شدم
چون جسمم کوچیک بود پس نمیتونستن به راحتی ببیننم
دو تا مردی که محافظم بودن رو از اونجا در آوردن
&: کجاس؟(سرد و محکم)
^: آقا به خدا ما فکر فقط یه چیزی شده و .......
مرد با پا به کلش زد و باعث شد حرفش نیمه بمونه
همون مردی بود که منو بیهوش کرده بود
...............
به پست قبلی نگاه کنید و دقت کنید بروبچ.....
۱۴.۰k
۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.